یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کسی نبود ...
روزی روزگاری یک جنگل سبز و خرم بود. در روز داستان ما، حیوانات ماده مشغول خودآرایی بودند. کلاغ چند پر زیبای طاووس را به امانت گرفت تا خودش را بیاراید. کبک خرامان به سوی آینه می رفت. روباه هم دم زیبا و قشنگش را می آراست. خلاصه همه در تلاش برای بهتر جلوه دادن خود بودند .
همین حالا به جامعه حامیان حیوانات و طبیعت «مای ملو» بپیوندید و ما را در این مسیر زیبا همراهی کنید. برای شروع اینجا کلیک کنید.
قرار بود به دستور سلطان بزرگ جنگل یک گردهمایی برای گرفتن حقوق پایمال شده حیوانات مادّه تشکیل شود .
پس از حضور حیوانات زیر درخت بلوط خبر رسید که قبله عالم به علّت حضور در مراسم سومیّن ازدواج برادرش از تشریف فرمایی معذورند و پیام ایـشان توسّط سلــــــطان بانو ، همسر دوّم والا حضرت قرایت می شود.
جغد پیر ضمن خوشامد گویی به کلیّه حضّار محترم، ابتدا از ملکه درخواست کرد تا پیام مدبّرانه حضرت شیر را به سمع منتظران مشتاق برساند.
سلطان بانو ضمن ابراز خرسندی از حضور در گردهمایی پیام اعلیحضرت را بدین شرح بیان فرمودند.
«ما سلطان عادل و خردمند شما، با توجّه به درخواست های مکرّر خانم ها با این گردهمایی جهت برّرسی مشکلات آنان موافق می باشیم. البته تصمیمات اخذ شده نباید هیچ گونه خللی به آزادی و حقوق حیوانات نر وارد سازد و این تصمیمات در صورتی قابل اجرا است که به تنفیذ و تایید اینجانب برسد. »
ملکه والا پس از قرایت متن با تشویق بسیار حضّار به طرف جایگاه مخصوص خودش رفت.
سپس جغد از حیوانات درخواست کرد ضمن رعایت وقت، برای بیان نظرات خود به طرف جایگاه بروند.
اوّلین حیوان آهو بود که درخواست کرد، چون حیوانات مادّه در زمان بارداری رنج و سختی بسیار زیادی را متحمّل می شوند پس از این انجام کلیّه کارهای خانه در این دوران بر عهده حیوانات نر باشد.
هدهد تقاضا کرد که مادّه ها اجازه خروج از منزل را داشته باشند و نرها اجازه بدهند که مادّه ها برای کسب تجربه و رشد فکری و عقلی به جنگل های دیگر سفر کنند.
الاغ ضمن شکایت بسیار از ظلم و ستم نرها، درخواست کرد که نرها درهنگام تصمیم گیری درباره ی امور مهم حتما با مادّه ها مشورت نمایند .
مرغ با شکایت بسیار از ازدواج های مکررّ خروسان، تقاضای لغو ازدواج های مکرر را نمود و خواستار تشکیل محکمه ای جهت رسیدگی به مشکلات زناشویی و به خصوص تجدید فراش نرها گردید.
میش گفت که نرها باید به آنان اجازه کار و تحصیل بدهند تا آنان بتوانند ضمن کسب درآمد حضور فعّالانه ای در اجتماع داشته باشند. و به ما مادّه ها به چشم جنس دوّم نگاه نکنند و به جای این که هر حیوان نر به تنهایی چندین و چند مسیولیّت داشته باشد لطف کرده و انجام بعضی از امور جنگل را به ما واگذار کنند .
و به همین ترتیب روباه و خرس و سنجاب و… نیز در مورد مقولات مهم و اساسی آزادی و عدالت و برابری و … سخن گفتند و از استبداد و زورگویی و خودرایی و ظلم وستم نرها در طول تاریخ شکایت کردند و هر یک راهکاری را ارایه نمودند.
در نهایت خرگوش پیشنهاد کرد برای این که مادّها فرصت اثبات توانایی های بالقوه شان را پیدا کنند بهتر است یک سال اداره امور جنگل را به آن ها واگذار کنند و بهتر آن است که به علت هوش زیاد خرگوش ریاست یک ساله را به خرگوش بدهند.
هنوز حرف خرگوش تمام نشده بود که همهمه ای در میان حیوانات پیچید و هر حیوانی ریاست را حقّ مسلّم خود می دانست. جرّو بحث بالا گرفت و نزدیک بود که کار به جنگ و جدال برسد. جغد که اوضاع را بحرانی دید گفت: شما که هنوز توان تحمّل سخنان یکدیگر را ندارید و نمی توانیید یک گردهمایی کوچک را به سرانجام برسانید چگونه می خواهید یک جنگل را اداره کنید .
سخنان جغد نیز نتوانست اوضاع را آرام کند و این وضع تا بعد از ظهر ادامه پیدا کرد در نهایت قرار بر این شد که سرور بانوان ماوقع را به استحضار شاه برساند و ادامه جلسه به یک ماه دیگر موکول شود.
در روز بعد شیر همه حیوانات را فراخواند و دستور داد که همه با هم مشورت کنند و یک نفر را مامور رسیدگی به امور ماده ها کنند. ماده ها هم خرگوش خانم را انتخاب کردند و شیر هم به بانوی خود دستور داد که از آن پس برای یک سال بر تخت سلطنت بنشیند.
در این یک سال ماده ها بسیار تلاش کردند و مدرسه جدیدی در جنگل ساختند، جنگل از آن پس تمیزتر بود زیرا ماده ها نمی گذاشتند که نرها در جنگل زباله بریزند و روابط میان حیوانات بسیار دوستانه تر و سالم تر بود.
ولی پس از مدتی نرها خسته شدند و شروع به اعتراض کردند و این شد که شیر بزرگ دستور داد که همه نرها و ماده ها نماینده ای در جنگل داشته باشند و بر اداره امور نظارت کنند.
و این شد که کارها به نسبت مساوی تقسیم شد، جنگل بسیار زیباتر شد، همه حیوانات در ساختن جنگل سهیم شدند و این جنگل زیباترین و بهترین جای دنیا شد.
بله بچه های خوبم تنها مردها و یا زن ها برای اداره جامعه کافی نیستند، بلکه هر دو گروه برای ساخت جامعه ای خوب و عالی می بایست تلاش کنند.
منبع این داستان: پرتال می نویسم [لینک]
نه